|
یادداشت دامنه دارابکلا
|
||
|
راهی به دانش و ارزش : ابراهیم طالبی دارابی دامنه |
نگارش ابراهیم طالبی دامنه دارابی. در کتاب "سیمای انسان کامل" اثر آیتالله جعفر سبحانی دیشب میخواندم و خندهام! گرفت که وی در ص ۲۰۸ این کتابش معتقد است: "کنیزی زنان نسبت به خدا از مفاخر آنها به شمار میرود". حتی بهصراحت نوشته است: "خدا در مقام توصیف دختر پیامبر [ص] میفرماید: زوّجتُ أمتی فاطمةَ مِن عبدی علیٍّ: من کنیزم فاطمه را به همسری بندهام علی در آوردم." واقعاً ازین ادعا درین کتاب، متعجب که کم است، در خنده و قهقهه!غرق شدم! بگذرم.
نن
اَسرار دین مُبین را
جز به اعماقِ ضمیر خود مَبین
نگارش ۱۱ ، ۴ ، ۱۴۰۴ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. در گنجور، قسمت اقبال لاهوری، شعر "چه باید کرد؟" بخش "اَسرار شریعت" این شاعر پاکسیرت غوغا بپا کرد. او با همان سی چهل بیت تمام عقاید انتقادی خود را گفت و با احیای تفکر دینی واقعی، دین را معرفی کرد. از نظر او دین در تظاهر و نمایش نیست، در ضمیر آدمیست:
ای که مینازی به قرآن عظیم
تا کجا در حجره میباشی مقیم
در جهان اَسرار دین را فاش کن
نکتهی شرع مُبین را فاش کن
کس نگردد در جهان محتاج کس
نکتهی شرع مُبین این است و بس
مکتب و مُلا، سخنها ساختند
مؤمنان این نکته را نشناختند
اقبال معتقد بود مؤمنان از گفتههای مُلایان فقط سخنهای جور و واجور و تظاهر در شرع و رفتارهای روبنایی، میشنوند، حال آنکه همان سخنان مُلایان ریاکار نیز، نه شرعپسند است، و نه به شناخت مؤمنان از دین مُبین میانجامد. دین مُلایان ظاهرگرا، دین قِشر (=پوستهی بیرونی) است، نه مغز (=لایهی درونی). ازینرو میگوید ای انسان دین را برو در اعماق ضمیرت ببین، نی از زبان لقّ و لَقلقهی زبان مُلایان که اول کمین پولاند و جیب مردم و آنگاه دروغ و دغل در منبرها. ملایان، البته خوبان هم در بینشان هست. مثل مرحوم استاد محمدرضا حکیمی که در ص ۳۱ "سرود جهشها" گفته بود: "عالمان دین در برابر همهی ستمها، تبعیضها، نارواییها، نابرابریها، گرسنگیها، محرومیتها مسئول میباشند". لذاست اقبال در دنبالهی شعرش میگوید:
فاش میخواهی اگر اَسرار دین
جز به اعماقِ ضمیر خود مَبین
گر نبینی، دین تو مجبوری است
اینچنین دین، از خدا مَهجوری است
یعنی اگر تو ای انسان دین را در ژرفای ضمیرت نبینی، بدان با اینگونه دین مجبوری و تظاهری، از خدای متعال، دوری و مهجور (=در هِجران). والسلام.
به مناسبت ماه محرمالحرام
و حرمت به امام حسین علیهالسلام و یاران
قّریش مانَوی بودند؟ یا مُشرک؟ یا به دین حنیف؟ این به پژوهش نیاز دارد. اما از منابر و منابع شنیده و خواندهایم، از قُرَیش، بنیهاشمِ آنان، حنیف بودند؛ یعنی تحت تعالیم حضرت ابراهیم ع و عامل به مناسک آن دین.
اما جاحظ از فُضلا و اُدبای بزرگ و صاحب کتابهایی چون: «البیان و التبیین»، «الحَیَوان»، «الفهرست» و... خبر میدهد کلیهی قُرَیش، مانَوی بودند. برای تحقیق بیشتر ر.ک: ص ۱۳۵ کتاب «تقریرات بدیعالزمان فروزانفر» که توسط دکتر سید محمد دبیرسیاقی جمعآوری و تنظیم شد..
دین مانی یا مانَویّت، پیش از اسلام در ایران عصر ساسانی، گسترش داشت و با تفکر حکومت ساسانی ستیز میکرد که دینداران و پیروان این مسلک، ریاضتگرا و عرفانپویه بودند. کتاب «الحَیَوان» جاحظ، وسیعترین اطلاع از عقاید مانویان به شمار میآید.
برخی از پژوهشگران، مانی ایرانی، نقاشِ فیلسوف را و نیز پیروان آن را اشتراکی خواندهاند. به زبان مدرن، سوسیالیست، به معنای جامعهگرایی مساوانه، به عبارتی: تفکری که در آن همگان، سهم برابر داشته باشند. دامنهی توحید
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. روز کتاب است. چهار بینش در مورد انسان را (البته بر اساس مطالعاتم از چندین کتاب) فشرده مینویسم:
بینش انسان مسیحی: گذشته، گذشته نیست، گهوارهی آینده است و وجود خدا را باید با بیداری درونی درک کرد و سه نور، حیات بشر را روشن میکند: نور اول طبیعت، نور دوم فیض الهی، نور سوم جلال آینده که باید در آینده روشن شود تا در دل هر انسان، کلید روشناییاش زده شود. سه اساسِ انسان: اصلاح حیات، پرداختن به عبادت، تعالیم از کلام خدا است.
بینش بشر مادی: حرکت تکاملی انسان را از تضاد (=دیالکتیک) میداند یعنی هر چیز در جدال با ضد آن، به رشد میرسد و کمال خاصی در طبیعت موجود نیست که جستجو شود، کمال را خودِ فرد باید برای خود بسازد و به آن شکل و جهت دهد. خلاصهی حرف مادیگرایی این است که حیات، تکاپویی برای تولید و ابزار تولید، بیش نیست. کشمکش کهنه با نو. شبیه سبزشدن علف و خشکشدنش و دوباره سبزشدن علف و نوج مجددش.
بینش فرد یهودی: به برتری نژاد خود از ناحیهی خون مادری دست گذاشت و باور به تسلط «فقه» بر تاروپود انسان و جامعه دارد با هزاران دستور فقهی. دین را فقاهتی میداند. در پی یعقوبیشدن است و دلیل میآورَد یعقوب ع فلسطین را به دوازده استان تقسیم کرد و میان اَسباط (=فرزندان) خود قسمت کرد و ایمان دارد که در یهود باید در شکافهای روی دیوار «نُدبه» در بیتالمقدس (=اورشلیم) کنار هیکل (=معبد) سلیمان ع با خدا از طریق کاغذ عریضه، استغاثه و طلب عفو و رحمت کرد.
بینش مؤمن اسلامی: حرکت انسان به کمال، طبیعتی مُزدوَج (یعنی مادی و معنوی) دارد (و از نوع دینامیکی است، نه میکانیکی) یعنی تضاد او بیرونی نیست، درونی است، میان روح و تن. پس؛ انسان باید «پرورش» پیدا کند، نه این که «ساخته» شود. عرفان و شرع و عقل انسان را هادی هستند. به قول مولوی:
میل جان در حکمت ست و در علوم
میل تن در باغ و راغ ست و کروم
میل جان اندر ترقّی و شرَف
میل تن در کسب و اسباب علَف
نکتهی نهایی: دین مردم و بینش دین، حاصل از دین است، نه خودِ دین. به قول امروزیها قرائت دینی است، نوعی معرفت دینی. پس ما با برداشتهای دین و ایدئولوژی بشری سر و کار داریم، خودِ دین مشخص نیست آیا دقیق شناخته شد یا نه. دین را فقط دینآوَر (یعنی خدای متعال) علم تام دارد. اللهُ علمٌ.
برای من مهم است که چرا خدا خصلت اِلهاث یعنی لَهلَهزدنِ سگ را به بلعم باعورا داد. بلعم از علمای عصر حضرت موسی ع در شام بود. نقل است علم به اسم اعظم داشت. دعاهایش هم میگویند ردخور نداشت؛ مستجاب میشد. اما همین فرد که خدا میخواست وی را اَخلَد زمین کند؛ (خُلد و اِخلاد یعنی ملازمت دائمی با لذات دنیوی) ناگهان زیرُ زبرْ شد. این روحانی بلندپایه، هوای نفسش را دوستدار شد، و خدا را به پس از نفس! محول کرد. این بود خدا درجهی بعدی زندگی این روحانی شد، خودش برای خودش دنیا شده بود. لذا خدای قادر و دانا او را به وضع لَه لَه در سگ تشبیه کرد. لَه لَه حالتی در سگ است که دهانش را باز میکند، زبان را تا آخرین حد به بیرون دراز میکند و شروع میکند لَه لَه زدن و صدای هِه هِه هِه هِه از خود بیرون دادن. وقتی به سگ هجوم ببرند، پارس میکند و لَه لَه میزند، وقتی هم وا بگذارند بازم لَه لَه میزند. مفسرین قائلاند رفتار بلعم باعورا یک سِجّیهی نفسانی خبیثی شده بود که از درون او بیرون میزد، مانند لَه لَه سگ؛ چه در وقت عادی، چه در وقت خاص. او تابع لذت دنیا شده بود. آفت بزرگ برای عالم دین. «فمثلُهُ کمثَل الکلْبِ اِن تحمِل علیهِ یَلْهثْ، اَو تَترُکْهُ یَلْهثْ» از آیهی ۱۷۶ اعراف. ۳ ، ۷ ، ۱۴۰۳ دامنه.
آقای محمد مجتهد شبستری «نماز» را «نیازورزی در پیشگاه خدا و یاریطلبی ازو» میداند، زیرا نمازگزار «واقعی، نه اعتیادی»، «وجد و سُرور» مییابد. شبستری رابطهای «لطیف و حالتهایی لذتبخش و مورد عشق و علاقه» میانِ «انسان با خدا» قائل است که نقطهی مقابلش «واردکردن مَشقّت و تکلیف» به انسان است.
او مقصرین این تغییر عشق به خدا به تکالیف را، «متکلّمان مُعتزله» میداند. آنان حقیقتهای متعالی را -که قرآن در بابِ رابطهی خدا و انسان بیان کرده- کنار گذاشتند و به جای آن، مفهوم «تکلیف» را قرار دادند و آن را هرچه بیشتر فَربِه (=چاقوچلّه) ساختند و رابطهی خدا و انسان را «بر مبنای تکلیف سامان بخشیدند.» از نگاه مجتهد شبستری عبادتها «مایهی التذاذ معنوی انسان» میباشند، نه اَعمالِ «مشقّتآمیز، تا تکلیف به آنها اطلاق شود.»
از نظر شبستری اگر چنانچه در تاریخ مسلمانان، رابطهی خدا و انسان به جای «مولویت و عبودیت فقهی و کلامی»، بر اساس «مفاهیم متعالی قرآنی تنظیم شده بود» امروز «ما مسلمانان، تاریخ دیگری داشتیم.» منظورش این است، مسلمین لطیفتر فکر میکردند. چون دین و رابطه با خدا، لطافت و لذت دارد، نه مشقّت و مرارَت. البته قرآن میان تکلیف و میزان وُسع و توانِ بندههایش، رابطه برقرار کرد که کسی به خود، بیجهت مشقّت ندهد.
مرحوم آیت الله سید ابراهیم بروجردی در تفسیرش معتقد است این جمله المُرجِفُونَ فی المَدينةِ در مورد "منافقین مقیم مدینه" نازل شد که در غیاب پیغمبر اکرم ص و رفتن آن حضرت به جهاد و امور دیگر، خبرهای دروغ در شهر مدینه انتشار میدادند؛ مثلاً رسول خدا کشته شده یا اسیر گردیده که اضطراب و حزن در مدینه ایجاد میکردند. مردم به پیغمبر اکرم ص از این افراد شکایت کردند. این آیهی شصت احزاب نازل شد و رسول اکرم ص آنان را احضار کرد که اگر از رویهی زشت دست برندارید امر میکنم شما را از شهر مدینه اخراج و تبعید کنند انتشار حرف بیاساس باعث تقویت دشمن و ضعف مسلمین خواهد شد.
مُرجِفون چه نوع لغتیست؟ در بین ایرانیها این لغت رواج دارد که مثلاً میگویند: اراجیف نباف. ریشهاش رجِفه است. یعنی لرزه و زلزله. مثلاً راجف یعنی کسی که تب و لرز بگیرد. حتی نامِ نخستین صورِ حضرت اسرافیل در قیامت را راجفه مینامند. همچنین رجِف، فرورفتن هم معنی میدهد. پس رجف و اراجیف یعنی حرفهای بیهوده، لرزان، اخبار دروغ و بیپایهواساس. پس؛ هر کس در هر مرتبهای که هست، بیهوده حرف بزند، از نظر محتوای سخن، در ردیف مُرجِفون صف میکشد.
جناب آق سید سعید شفیعی دارابی سلام. از پیجویی آن دوست نسبت به این موضوع ممنون. اما پرسش مهمی مطرح کردی. جواب پژوهشی میخواهد. اما جواب در خور صحن، این است از سمت من:
۱. از سال ۱۳۵۳ تا ۱۴۰۳ ۵۰ سال زمان است.
.
۲. درین ۵۰ سال فنآوری علمی، نوآوری سیاسی و هنری و نیز تئورهای دینی زیادی وارد زمان و زمانه شده است.
۳. این پویندگی موجب یا اختلال یا ارتقا در فهم و عمل دینی میشود.
۴. هر چه به قدیمتر برویم چون نوآوری کمتر میشود، دینداری خلوص بیشتری پیدا میکند.
۵. پس زمانه و تجهیزات روی ایمان اثرگذار است.
۶. مثلاً شاه اگر الآن همچنان سر قدرت بود با تفکر مستبدی که داشت، گمان کنم با پیامرسانهای جهان میشد و برای بستن آن پول خرج میکرد. چون شاه از آزادی و انتقاد از خود باک داشت و بیمناک سلطنتش بود.
۷. از من دین فعلاً در نهاد همه هست، اما مناسک و اعمال شریعت شکل دیگری یافت. من هیچ کس را بیدین نمیگویم، اما در اجرای روزانهی شریعت ممکن است حرف نو پیدا کرده باشد و دینداری را به سبک فهم نو میپوید.
۸. من خودم اهل مناسک به روش سنت هستم. بدعت و نوآوری و مندرآوُردی از سوی مذهبیون و سکولارییون را درست نمیدانم.
۹. دین در بخش عمدهی آن امور مخفی فردی است. نمیشود دست به قضاوت فرد زد.
۱۰. در نهاد انسان امروزی ایران خدا خیلی حضور دارد، اما همین خداگرا، در عمل به احکامی که فقیهان توصیه یا دستوریزه و یا ارائه و تفسیر کردند، خودمختاری پیشه کرده است.
من برداشت خودم را از جامعه و نیز امور دینی گفتم. درست یا نادرست به گردن خودم. ممنونم از گشودن این موضوع.

حجت الاسلام آقای محمدرضا فؤادیان از اندیشکدهی بینالمللی مهدویت میگوید از امام رضا ع حدود ۲۴۵۰ روایت نقل شده است که شیخ صدوق حدود ۶۰۰ مورد گلچین کرد و در کتاب «عیون اخبارالرضا» آوَرد. از این تعداد، ۳۴ روایت دربارهی امام مهدی علیه السلام است. فؤادیان از "حدیث لوح" که نوعی چشمروشنی خدا به خاطر تولد امام حسین ع به حضرت زهرا س است، استنباط کرده است، «رحمه للعالمین» که صفت پیغمبر ص است در حدیث لوح صفت حضرت مهدی علیه السلام نیز هست. یعنی آن موعود به قول وی "رحمة لِلمسلمین و رحمة لِلمؤمنین نیست، بلکه رحمة لِلعالمین است." و این طور آوُرده که امام زمان علیه السلام "وارث تمام خوبیهای جریان در طول تاریخ است".
او با برداشت از عیون اخبارالرضا در مورد انتظار فرَج معتقد است این انتظار به معنای انتظار گشایش است، نه انتظار ظهور امام موعود علیه السلام. دلیلی که اقامه کرده این است که چون پیامبر ص افضل اعمال را انتظار فرج دانست که "هر زمانی که انسان گرفتار و منتظر گشایش باشد، این حالتی است که در روایات از آن تعریف و تمجید شده است" که ظهور بقیة الله علیه السلام "مهمترین مصداق گشایش" حساب میآید. او البته اینطور، یعنی به طور مطلق ادعا کرده که آن حضرت علیه السلام "که بیاید، هیچ گرفتار بدبخت، بیچاره و فقیری در جهان نخواهد بود." و از نظر من بر این فراز حرف وی، اشکال وارد است. این که چنین دنیایی با این نوع مدینه فاضله آفریده شود، با عقل و واقعیت جور در نمیآید. آن حضرت نیز، دشمن و مخالف و خواهد داشت.
حجت الاسلام محمدرضا فؤادیان که البته منبع مورد مطالعهام به او پیشوند «دکتر»!!! هم داد روایت دیگری هم نقل میکند از امام رضا ع که "شیعیان زمان سومین فرزند من [یعنی امام حسن عسکری ع] طوری میشوند که به دنبال پناهگاهی میگردند که پیدا نمیکنند." این حجت الاسلام در مورد ظهور نیز با استناد به روایت از عیون گفت "قیامت به پا نمیشود تا اینکه امام مهدی قیام کند و آن، زمانی است که خداوند تبارک و تعالی اذن و اجازه دهد. و کسی که از امام مهدی تبعیت کند، نجات مییابد و آن که مخالفت ورزد، هلاک خواهد شد، ای بندگان خدا، زمانی که امام مهدی ظهور کرد، نزد او بیایید، حتی اگر هوا سرد و یخبندان باشد، به سمت او بیایید. اضافه کنم به ما از کودکی یاد دادند که حضرت ولی عصر علیه السلام در لسان پیامبر اکرم ص به عنوان "خلیفهی خدا در زمین" مطرح شد. ۸ شهریور ۱۴۰۳،
یادداشتنویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. چند سال پیش در کتاب «آن حکایتها» گفتوگو و نقد هرموزکی یزدی با احسان نراقی ص ۲۷اش خوانده بودم که روزی آقای احسان نراقی در حیاط بند ۶ زندان اوین، خطاب به آقای اسدالله لاجوردی به شوخی و رابطهی گرم، گفت:
«این انقلاب ثابت کرد که رژیمها میآیند و میروند، اما زندانها سرِ جایشان هستند.»
اسدالله لاجوردی جواب داد:
«اسلام زندان ندارد... منافقین باعث شدند این وضع به وجود بیاید.»
توضیح ۱ : نراقی و لاجوردی هر دو اینک در خاک آرمیدند؛ اولی درگذشت. دومی توسط جوخهی ترور سازمان تروریستی رجوی، ترور شدُ شهید.
توضیح ۲ : مرحوم آیت ... سید محمود شاهرودی نیز وقتی قوهی قضاییه را گرفت، گفته بود، زندان نه. یا دستکم کمتر زندان ببُرّن.
نتیجهی جدی: ایران الآن را، زندانیان دارند اداره میکنند؛ همهی قدیمیهای این نظام، در زندان شاه بودند؛ یا در تبعید و نفیِ بلَد.
نتیجهی کشکولی: کاری نکنند یک وقت، ایران آینده را همین زندانیان الآن در زندانِ نظام، اداره کنند! بگذرم. خاتمه دامنه
تاب: سلام طاقت! من که ماندم چرا با آنکه در مصر، فراعنه حاکم بودند، قرآن اما به جای لفظ فرعون، از ملک استفاده کرد؟!
طاقت: سلام تاب! اتفاقاً این نشان شگفتی قرآن است. چونکه سوره، داستان یوسف ع است. زمان آن پیامبر ع بر مصر فرعونها حکمرانی نمیکردند. علت این بود مصرِ آن دوره، مورد تاختوتاز خانوادهای از فرمانروایان بود که از بینالنهرین به مصر هجوم برده بودند؛ عین هجوم ایلخانان مغول به ایران. بنابرین، لفظ ملک به جای فرعون درین سوره، صحیح است. فرعونها به خاطر آن هجوم، به کرانههای مصر پناه برده بودند و منتظر بازگشت مجدد به قدرت بودند. همین قدر بس باشد به گمانم. ۲۷ مرداد ۱۴۰۳. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: قرآنشناسی، محمدمهدی فولادوند رحمت الله علیه، ص ۴۷۶ چاپ الست.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
با کمی دخل و تصرف در تنظیم متن توسط دامنه: حکیم ملاصدرا گویا با دو دامادش ملا محسن فیض کاشانى و عبدالرزاق لاهیج در کاشان از کوچهای رد مىشدند، دیدند دخترى گلیمى روى پشت بام آورده تکانش مىدهد؛ پسرى که عاشقش بوده از پائین نگاه مىکرده به او گفته: «مىدانم نیامدى قالى تکان دهى آمدى خودت را نشان دهى! نقل است ملاصدرا «کنار کوچه آن قدر گریه کرد که حالش به هم خورد». گفتند آقا مگر چى شده؟ گفت از حرف این پسر به این معنی نائل شدم که خداى متعال هم با خلق این عالَم، آمده خودش را نشان دهد اما کسی در پی دیدنش نیست!
۱ . ۵ . ۱۴۰۳
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. ادیبها میگویند هیچ فعل به حد کانَ ماضی خاصیت ندارد؛ هم گذشته است، هم حال است ، هم آینده است. یعنی هم معنی آن «بود» است، هم «هست» است، هم «باشد».
رازی در کتاب «مرموزات اسدی در مزمورات داوودی» ص ۴۰ نکتهی بلیغی دارد. او میگوید خدا گفت کُنتُ کنْزاً مَخفیاً... . رازی نجمالدین، برین است که این حدیت قدسی در جواب سؤال داوود ع آمده که از خدا پرسیده بوده چرا خلق را خلق کردی؟ وارد حدیث نمیشوم چون دنیایی دارد این عبارت و کنْز که سرمایهی کرَم و سبب استغناست نزد عارفان. رازی خواست بگوید خدا با لفظ کُنتُ خواست بگوید همیشه بودم، همیشه هستم، همیشه باشم: «نه اَولیتِ مرا ابتدایی است و نه آخریتِ مرا انتهایی».

تاب: سلام طاقت! چه داری برای امروز؟!
طاقت: سلام تاب! عاشورا احیای عظمت محمد بن عبدالله ص نیز بود. آن که عبدالرحمان جامی دربارهی آن نبی ص گفت: «کعبه بی وی از بُتان پُرسنگ بود»!
۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای ۱۴۴۶ قمری
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
تاب: سلام طاقت! محرم بر تو چگونه گذشت؟!
طاقت: سلام تاب! محرم منبع مکتب است. دیرباز، هم تعریف شدُ همْ تحریف، بلکه تحریفْ بیش. هم پخته میکند خام را، هم خام مینُماید پخته را! بسته به واعظُ ذاکر آن دارد. مخزن محرم، متناسب با عقایدم گذشت.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. ایران در حاکمیت سُلوکی هِلِنیمذهب شده بود؛ دستکم بخشیاش. نوعی مذهب است که به ربالنوع پرستش میبُرْد. آئین «اربابِ انواع». میراثی از یونانزدگی. من عکاسی هِلِن خیابان فرهنگ ساری (از میدان شهدا به فرهنگ کمی قبل از قارن سمت چپ) را خیلی خیره میشدم؛ ظهور فیلم عکس داشت. گمان برم نام هِلِن برگرفته ازین فرهنگ بوده باشد؛ شاید. اللهِ علمٌ.
حاشیه بر متن: چرا من مینویسم اللهِ علمٌ؟ چون آیت الله شیخ جعفر سبحانی استدلال محکمی کرده بود که «اللهُ اعلمْ» صحیح نیست؛ چون علم همه دست خداست. منظور سبحانی دامت برکاته این است وقتی خدا را «اعلم: داناتر» میگوییم انگاری خودمان را در برابر خدا «دانا» تلقی میکنیم. پس اللهِ علمٌ درست است، نه «اللهُ اعلمْ». بگذرم. خاتمه دامنه
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. تاسوعاست؛ قلم اگر جاسِر است، قلب اگر عاجز است، شک نشود در تاسوعا باید به فردایش عاشورا تفکر کرد که آزادگان جهان به آن فرهنگ گرفتندُ و مکتب. با حرف سقراط و دو بیت از شاعر به واقعهی عاشورا متصل میشوم. یعنی از بُروندینی به دُروندینی.
سقراط سخنی دارد؛ راست. «علم و فضیلت، وحدت دارند.» یعنی هر دو کنار هم مینشینند. مُصاحبِ هم هستند. هر کس آن را داشت، دچار تشتت و تلاطُم نمیشود؛ نداشت، اسیرش است. چه کسی بافضلیتتر از امام حسین ع که در برابر خود، با عنصری سُست و پر از جهالت، روبرو بود ولی با شهامت با او حتی یک ثانیه سازش نکرد. فضلیت، با علم و عالم جمع استُ با رسالت، ولی رذیلت با هر چه جهل و جاهل است مجتمع استُ سر در آخور رذالت. پس؛ واقعهی عاشورا مَصاف خونین رذیلت با فضلیت بود؛ جنگِ جهل در برابر فضل.
اما شاعر چه گفت؟! گفتُ سُرود:
گر راحتِ دل خواهی وُ آسایشِ تَن
با لُقمه و خِرْقهای ساز وُ تنِ زن
گر اطلس و اسب خواهی وُ ماهِ خُتَن
از شرق به غرب میدو وُ جان میکَن
برای یک انسان فاقد جهانبینی و فاسد در همهحال، کشتارِ امام حسین ع و یاران اندکْ اما لبریز از ارزش و ایمان، قباحتآمیزترین سیاست است، چرا؟ چون او دنبال همان چیزهایی بود که درین شعر موجود است. شعر برای او سُروده نشده، اما این شخص که تخت حکومت اسلام را در شام از آن خود ساخته بود، دنبال همین بود که شرق و غرب عالم را زیر یوغ خود برَد. نبُرد زود از زین افتادُ در حوارین در مَزبَلهای متعفَّن در پشت دمشق، دفن شدُ نا«بود». آن امام حسین ع هست، که هنوز هم «هست». همه آمدند که «حکومت اسلامی» تشکیل دهند؛ اما هوس قدرت نگذاشتُ و آنچه انجام دادند حکومت بر اسلام! بود، نه حکومت در اسلام. بگذرم. خاتمه دامنه
اشاره به دو لغت:
میدو: از مصدر دویدن؛ بِدو.
میکن: از مصدر کندن؛ بِکَن.
به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. سال ۱۳۵۱ مرحوم علامه حسن حسنزاده آملی در نامهی ۱۵ خود نوشته بود:
«قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.»
ر.ک: «نامهها بر نامهها» اثر حسن حسنزاده آملی، (ص ۷۷)
خود آن عالِم ذوالفنون در زندگی سراسر علمی- دینی به این سه، پیوند داد و از آن خود را جدا نساخت. اساساً اُنس با این سه، آدم را به دنیای قُدسی پَر میدهد. وگرنه به قول خودِ علامه حسنزاده «چو بهایُم به چَرا آمده است.» محرم استُ نزدیک رسیدن به روز نُهمُ دهُم؛ به قطعْ یقینْ ناپرهیزگاری کارِ مردم معاصر عاشورا را خراب کرد و علمیترش همین است که حکومتِ بدِ وقت، برهان، قرآن، عرفان را از هم فاصله داد. و هر چه امام حسین ع و سپس حضرت بانو عقیلهی بنیهاشم زینب س پند دادند افاقه نکرد. اوضاع همان مانْد که کشیک کشیدند هر که را که با امام و امامت است، بزنند. میگویند علتُ العلل پنهانشدن امام مهدی -علیهالسلام- از دیدهی مردم، همین بوده است که زده نشود. من تعبیرم این است: پنهان است آن حضرت تا آن ذخیرهی «لطفِ» هستی (خدای خالق)، در هستی (دنیای مخلوقات)، هست باشد. این روزها عاشورا باید روز کشیککشیدن نفْس برای طهارتِ نُفوس باشد تا اگر انفجار دوم ظهور رخ داد، بتوان پای در پایههای تفکر نوِ مهدی موعود گذاشت. دنیا، اقامت است، تمرین برا ارتحال قیامت.
هنگامی که دیدم آقای "تای دولا ساین" جوانِ رَپِر (=خوانندهی رَپ) مشهور آمریکا، مسلمان شد و نماز گُزارد و قرآن هدیه گرفت، اینجا خیلی به شوق آمدم. اساساً من تشرُّف به اسلام اشخاص نوورود را شورانگیزترین لحظات میدانم. ماها که همان زادهشدن از بطن مادر، مشرف به دین مبین بودیم و این خدای باری را بارها شکر گُزاردن دارد، ولی هنگامی انسانی از دور داوطلب ورود به دینِ «...یَعْلو و لایُعْلی عَلَیه» میشود (حرفی از پیغمبر اکرم ص اینجا که اسلام برتری پیدا میکند و چیزی بر اسلام پیروز نمیشود) پرشورترین احساس، او را احاطه میکند.
![]()
![]()
راست گفتند به ساین خیل از مخاطبان، که "به اسلام خوش آمدی ساین". تو حالا آقا ساین یک میلیارد و اندی برادر و خواهر در جهان داری.
راستی تیتر و عکس روزنامهی همشهری چاپ امروز (۹ آذر ۱۴۰۲) هم انعکاس حِرفهای هست از یک حَرف؛ ازین حَرف رهبر معظم:
«خصوصیت اول غرب آسیای جدید، آمریکازدایی یعنی نفی سلطه آمریکا بر منطقه است که البته این به معنی قطع روابط سیاسی کشورها با آمریکا نیست، بلکه به معنی زائلشدن قدرت و تسلط سیاسی آمریکاست و همانگونه که میبینیم برخی کشورهای صددرصد تابع هم، در حال زاویهگرفتن با آمریکا هستند.»
به قول مرحوم امام اینجا «تا وقتی آمریکا آدم نشود،...» این حرکتِ پُرپتانسیل (=پرتوان) مقاومت و مداومت در منطقه، ادامه مییاید. دامنهی دارابی
وقتی با این پرسش مواجه میشوم که "کاملترین دین بودنِ اسلام" به چه معناست؟ اول دنبال جواب عقل خودم میگردم، و چون نیازمند تتبع اهل فن هم هستم، سپس پیِ آراء اهل علم (=دینشناسان) میروم. اغلب این طور گفتهاند که اسلام چون آنچه موجبِ قُرب انسان به خدا میشود را دقیق بیان فرموده است. (ر.ک: سرشت و سرنوشت. دکتر دینانی. ص ۲۰۰) برای این، اسلام کامل است که چیزی را فروگذار نکرده است. پیام مهم اسلام هم معرفت به خداوند است و اسلام شناخت ما را از خداوند کامل میکند. میدایند لابد چرا. چون جوهرِ دین که از -غیب الغیوب آمده است- "معرفتِ خداوند" است. اسلام به قول عارفان و متألّهان "پیر نمیشود". فقط باید توسط اهل فن تفسیر شود. البته باید بههوش بود تا در دام تفسیر هر ناوارِد یا منحرف نیفتاد. ۳۰ آذر ۱۴۰۲ دامنه.

به قلم ابراهیم طالبی دارابی دامنه: متنهایم برای پیادهروی اربعین: در گروه «راهیان اربعین دارابکلا»
مسیر صحیح (۱) سلام. اربعین خود مسیر است؛ مسیری مقدس. و قیام امام حسین علیه السلام یک علتش این بود جامعهی گمراهشدهی آن زمان را به مسیر صحیح بازگرداند. پس زائرین اربعین در حقیقت میخواهند با شرکت در اربعین، مسیر صحیح دین گم نشود.ی ادآوری: ازین که تشخیص داده شد این بندهی کوچک هم، درین صحن محترم دعوت شوم، متشکرم.
مسیر صحیح (۲) سلام. اربعین قدرت تجهیزی و معنوی شیعه است، ولی آنچنان اثرگذار شد که شامل همهی کسانی گردید که عشق و عقیده به امام حسین ع دارند؛ چه اهل سنت و چه عقاید و مذاهب و ملل و نِحَل دیگر. زائرین اربعین هنگام شتافتن به این زیارت، چنان عمیق در شوقی شَدید و غرق عبادت عظیماند که هیچ سخن تلخِ اهل جهالتی آنان را خَمود نمیکند، مهم برای اربعینرفتگان، عَمود است؛ هر شمارهای که توی مسیر نجف به کربلا که شد.
مسیر صحیح (۳) سلام. یقینا" زائرین اربعین چون متوجهاند حرم نجف اشراف را بیش از حد مورد توجه قرار میدهند و از درک آن غافل نیستند؛ زیرا آن حرم درست است که یک ضریح است و یک قبر، اما سه تن و یک سر را در خود جای داده است: حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام. حضرت نوح شیخ الانبیاء علیه السلام. حضرت امام علیِ وصی علیه السلام. و به استناد برخی از بزرگان دین، سرِ مقدس حضرت امام حسین علیه السلام. لذاست که اربعینیان محترم در کنار حرم نجف، نهایت ادب و عشق و حرمت و ارادت را بر جای میگزارند و با درک کامل آن، سمت حرم کربلا روانه میشوند.
مسیر صحیح (۴) سلام. چه زیاد جای افتخار دارد مناسک عظیم اربعین را خودِ زائرین نگذاشتند حَشو گیرد و چیزهایی خرافی و زائد بر آن بار شود. خود پیشتاز ممانعت از ورود ناخالصی برین خلوص شدند. حبّذا ای زائران که عبادت اربعین را همچنان سالم و دور از دستبرد نگه داشتید و نگذاشتید هیچ گزندی به آن رسد. این راه عرفانی را باید همینطور سالم و بدون بدعت مصون نگه داشت.
مسیر صحیح (۵) سلام. اربعین در یک معنا به تعبیر بنده یعنی این دو پیام: ۱. از امام حسین ع در عمل به اسلام و پیادهسازی محیط دینی مسلمین هرگز نمیگُسلیم. ۲. با اجتماع عظیم خود در راه زیارت آن حضرت، که اسلام را نجات و حیات دوباره داد، از هیچ سخنِ سخیفِ سُخرهکنندگانِ سستعنصر، ابایی در تعظیم شعائر دینی نداریم و تا پای جان در مسیر صحیحایم.
مسیر صحیح (۶) سلام. یک نکته در اربعین این است عنودان از قدرتِ بسیجگری و انسجامبخشی شیعه هراسناک شدند. این که یک مکتب بتواند از ملتهای مختلف، در یک زیارت مستحب، این مقدار جمعیت عظیم میلیونی بسازد، باعث رشک و دسیسهیشان شده است، لذاست زائر اربعین تمام آداب این زیارت را که در ذیل نماز اول وقت و ایثار و گذشت و اخلاق در درجهی اعلایش هست، پاس میدارد و نمیگذارد دشمن و غافلان از آنان نقطهضعف پیدا کنند.
مسیر صحیح (۷) زائرین اربعین به علت حجم عظیم زائران در آن ایام، ممکن است از عظمتِ خلوتِ اُنس در هنگام زیارت محروم شوند، بهترین شیوه این است هر زائر در سکوت ذهن خود لانه کند تا به درک والاتری از زیارت و زمزمه با خدا نائل شود؛ یک راهش این است همیشه سعی نکند در جمع باشد.
مسیر صحیح (۸) زائر اربعین خود میداند در اربعینهای قبل، شخصِ خودش چه نقطهضعفهایی داشته و چه نقطهقوتهایی. اینک در اربعین پیشرو، طبق آموزهای که اسلام به انسان آموخته (که مؤمنین میبایست خود را همیشه محاسبه کنند) دست به حسابِ خود میزند و ضعفهای قبلیاش را جبران میکند؛ اربعین، بهیقین بهترین فرصت و فُرجهی خودشناسی و خودسازیست.
مسیر صحیح (۹) سلام. سفرهی نذری، هم از سوی عراقی و هم از سوی ایرانی بر روی زائرین اربعین پهن است. آنقدر هم فراوان و متنوع که چشم آدم ازینهمه خوانِ نعمت و نهایت سخاوت، درمیآید و شگفتزده میشود. خواستم بگویم زائرین با تمام این وفور و کثرت، حتی یک دانه خرما را هم هدر ندهند، یادشان باشد راهی زیارت جاهایی هستند که امام اولمان علی ع نون جوین میخورد و امام سوممان حسین ع حتی آب برای خردسالان نداشت. نخواستم بگویم زائرین به خود سختی دهند، نه، هرگز، حیف و هدر ندهند. همین.
مسیر صحیح (۱۰) صدام در آخرین وصیت خود پای چوبهی دار مکافات، همهی خلق عرب را علیهی ضدیت با ایران دعوت کرد، اما اربعین، تمام این دسیسهچینی را باطل کرد و قلب عرب و فارس را به هم تألیف و الیف کرد. نقش رهبر معظم و ذاکرین و موکبداران درین حرکت عظیم اربعین و خنثیسازی تفرقه، بسیار ستودنی بود. این عظمت یعنی اربعینرفتن باید حراست شود، عظمت زیارتی که سیل جمعیتش شبیه حَشر در فردای قیامت است.
مسیر صحیح (۱۱) من در یک زیارت اربعین در بینالحرمین با یک مادرِ پیر عرب عشایر بادیهنشین با حجابی فوقالعاده قشنگ و فاخر و کامل، مواجه شدم که با بالاترین ادب، کنار شارع جنوبی بینالحرمین با امام حسین علیه السلام دردِ دل میکرد با آن لهجهی قشنگ عراقیاش. ایستادم تا دقایقی فقط به او خیره شدم که چه حرمت عظیمی به حرم میکرد. عکسی هم از آن صحنهی معنویاش انداختم. خواستم بگویم: واقعاً باید با رعایت کاملترین ادب، در حرم، با آقا اباعبدالله ع و حضرت عباس س حرف زد و اگر جا بود و ضیق نبود، کمی هم در سمت بابالرأس کنار قتلگاه، به آن قطعهی بیرونی ناحیهی مقدسهی حرم، اَدای حرمت نمود و ندا و نجوا و اشک و آه. در سایر اوقات، جا را باز باید گذاشت تا جمعیت انبوه، به ازدحام دچار نشود و بخت به همه برسد که زیارت دلخواه کند.
مسیر صحیح (۱۲) سلام. هیچ پیامبر خدا و امام معصومی اربعین ندارد مگر امام حسین علیه السلام. اَسرار آن هم نزد عُرفا و عُلما و در درجهی نخست اولیای الهی است. اما زائر اربعین دستکم از میان رازها یکی را سر در میآورَد که زیارت حضرت سیدالشهداء -علیه السلام- در روز اربعین شاید نوعی همپیوندی با مفهوم چهل و اندی روز اسارت بانوی بزرگ دین حضرت زینب سلام الله علیها هم باشد که پس از ظهر عاشورا، تا کوفه و آن گاه تا شام با پای تاوَلزده و اوج اندوه و نهایت غم، چه سختیهایی را به جان خرید جهت حفظ پیام عاشورا. پس؛ اربعین میثاق با اندیشهی زینبی نیز هست. حالیا ای زائر اربعین! تَلّ زینبیه -کنار باب القبله و باب الرأس- را تا اعماق جان، زیارت کن.
مسیر صحیح (۱۳) سلام. عاشورا بُعد درونی مردم ایران برای عزاداری و اظهار عقیده و ابراز محبت و دلدادگی به مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیمان دائمی با انقلاب آقا امام حسین علیه السلام است. و اما اربعین، بُعد بیرونی تجمع عظیم زیارت است که ایرانیها را در عراق، چون سیل خروشان جمع میکند. کربلا و نجف مغناطیس این رُبایش عشق است که کاظمین و کوفه و سامرا هم در آن موج دارد. این دو بُعد دو بال شیعه شد که ظهور امام زمان عج را انتظار میکشد. زائرین اربعین حبّذا احسنت به این آئینتان.
مسیر صحیح (۱۴) سلام. زائرین در خاک عراق مهمان حساب میشوند. اخلاق و اسلام برای هم میزبان و هم میهمان حقوق متقابل برقرار کرد که رعایت دقیق آن وجدان را آسوده میکند و اجر را تباه نمیسازد. بگذاریم دو سمت ماجرا در هر اربعین تا صدها روز پس از زیارت، از نیکی و سجایای هم بگویند نه از خدایناکرده ضعفها و اشکالات احتمالی آن. زائرین این اربعین و این هم حقوق متقابل. روسفید است هر آن کس به رعایت حقوق متقابل دقیق است.
|
|