یادداشت دامنه دارابکلا
|
||
راهی به دانش و ارزش : ابراهیم طالبی دارابی دامنه |
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. روز کتاب است. چهار بینش در مورد انسان را (البته بر اساس مطالعاتم از چندین کتاب) فشرده مینویسم:
بینش انسان مسیحی: گذشته، گذشته نیست، گهوارهی آینده است و وجود خدا را باید با بیداری درونی درک کرد و سه نور، حیات بشر را روشن میکند: نور اول طبیعت، نور دوم فیض الهی، نور سوم جلال آینده که باید در آینده روشن شود تا در دل هر انسان، کلید روشناییاش زده شود. سه اساسِ انسان: اصلاح حیات، پرداختن به عبادت، تعالیم از کلام خدا است.
بینش بشر مادی: حرکت تکاملی انسان را از تضاد (=دیالکتیک) میداند یعنی هر چیز در جدال با ضد آن، به رشد میرسد و کمال خاصی در طبیعت موجود نیست که جستجو شود، کمال را خودِ فرد باید برای خود بسازد و به آن شکل و جهت دهد. خلاصهی حرف مادیگرایی این است که حیات، تکاپویی برای تولید و ابزار تولید، بیش نیست. کشمکش کهنه با نو. شبیه سبزشدن علف و خشکشدنش و دوباره سبزشدن علف و نوج مجددش.
بینش فرد یهودی: به برتری نژاد خود از ناحیهی خون مادری دست گذاشت و باور به تسلط «فقه» بر تاروپود انسان و جامعه دارد با هزاران دستور فقهی. دین را فقاهتی میداند. در پی یعقوبیشدن است و دلیل میآورَد یعقوب ع فلسطین را به دوازده استان تقسیم کرد و میان اَسباط (=فرزندان) خود قسمت کرد و ایمان دارد که در یهود باید در شکافهای روی دیوار «نُدبه» در بیتالمقدس (=اورشلیم) کنار هیکل (=معبد) سلیمان ع با خدا از طریق کاغذ عریضه، استغاثه و طلب عفو و رحمت کرد.
بینش مؤمن اسلامی: حرکت انسان به کمال، طبیعتی مُزدوَج (یعنی مادی و معنوی) دارد (و از نوع دینامیکی است، نه میکانیکی) یعنی تضاد او بیرونی نیست، درونی است، میان روح و تن. پس؛ انسان باید «پرورش» پیدا کند، نه این که «ساخته» شود. عرفان و شرع و عقل انسان را هادی هستند. به قول مولوی:
میل جان در حکمت ست و در علوم
میل تن در باغ و راغ ست و کروم
میل جان اندر ترقّی و شرَف
میل تن در کسب و اسباب علَف
نکتهی نهایی: دین مردم و بینش دین، حاصل از دین است، نه خودِ دین. به قول امروزیها قرائت دینی است، نوعی معرفت دینی. پس ما با برداشتهای دین و ایدئولوژی بشری سر و کار داریم، خودِ دین مشخص نیست آیا دقیق شناخته شد یا نه. دین را فقط دینآوَر (یعنی خدای متعال) علم تام دارد. اللهُ علمٌ.
به نام خدا. به قلم دامنه. سلام. سختگیر / آسانگیر. در تفکر اسلامی، انسان میتواند بر نفسس سخت بگیرد؛ چون بدان وقوف دارد، اما نمیتواند نسبت به دیگران سختگیر باشد، زیرا احاطهای به نفس آنان ندارد. اصلِ حملِ بر «صحتکردن» لابد از همینجا ریشه میگیرد. پس؛ میشود بر خود سختگیر بود؛ اما بر دیگران باید آسانگیر شد. شیخ اجل در بوستان باب احسان: تو با خلق سَهلی کن ای نیکبخت / که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
به نام خدا. نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. از زبان خودِ علامه طباطبایی در مستندی دیده و شنیدهام که وقتی پرسیدند یک نصیحت بفرمایید، سفارش اکید کردند که اسلام بالاتر ازین سفارشی ندارد: خدا را هیچ وقت و هیچ جا فراموش نکنید. زیرا علامه در همان مستند در دنبالهی سخنش فرمودند: چون انسان ابدی است، فقط جا و لباسش عوض میشود؛ از ناسوت به ... .
نکته: حوزه در عصر علامه، از چه انسان عظیم و خلیق و علیمی برخوردار بود که حتی همنفسشدن با ایشان برای طلبهها و علما، تزکیه و تهذیب و تعلیم به بار میآوُرد، چه رسد به اینکه کسی توفیق مییافت در حلقهی درس و پندش تلمیذ نیز میشد و پای المیزان و دیگرآثارش مُحصّل. آری؛ انسان ابدیست، پس علامه هنوز هست روحش و رفتار و افکار و آثارش. امید است حوزههای علمیه از امثال معاصرین خود ازجمله مرحوم علامه و امام خمینی و مجتبی قزوینی و مرتضی مطهری و سیدمحمد حسین بهشتی و میرزاعلی مشکینی (در بعد معلم اخلاق بودنش) خالی نشود. آمین و انشاءالله.
![]() |