یادداشت دامنه داراب‌کلا
 
 
راهی به دانش و ارزش : ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

قّریش مانَوی بودند؟ یا مُشرک؟ یا به دین حنیف؟ این به پژوهش نیاز دارد. اما از منابر و منابع شنیده و خوانده‌ایم، از قُرَیش، بنی‌هاشمِ آنان، حنیف بودند؛ یعنی تحت تعالیم حضرت ابراهیم ع و عامل به مناسک آن دین.

اما جاحظ از فُضلا و اُدبای بزرگ و صاحب کتاب‌هایی چون: «البیان و التبیین»، «الحَیَوان»، «الفهرست» و... خبر می‌دهد کلیه‌ی قُرَیش، مانَوی بودند. برای تحقیق بیشتر ر.ک: ص ۱۳۵ کتاب «تقریرات بدیع‌الزمان فروزانفر» که توسط دکتر سید محمد دبیرسیاقی جمع‌آوری و تنظیم شد..

دین مانی یا مانَویّت، پیش از اسلام در ایران عصر ساسانی، گسترش داشت و با تفکر حکومت ساسانی ستیز می‌کرد که دینداران و پیروان این مسلک، ریاضت‌گرا و عرفان‌پویه بودند. کتاب «الحَیَوان» جاحظ، وسیع‌ترین اطلاع از عقاید مانویان به شمار می‌آید.

برخی از پژوهشگران، مانی ایرانی، نقاشِ فیلسوف را و نیز پیروان آن را اشتراکی خوانده‌اند. به زبان مدرن، سوسیالیست، به معنای جامعه‌گرایی مساوانه، به عبارتی: تفکری که در آن همگان، سهم برابر داشته باشند. دامنه‌ی توحید


برچسب‌ها: دین, ایران, تاریخ
 |+| نوشته شده در  شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ساعت ۲ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

ملک‌المتکلمین روحانی روشنفکر و واعظ می‌گفت «سرنوشت شما و ملت و بچه‌های‌تان، زیر پرچم علم شکل می‌گیرد، نه هیچ چیز دیگر.»

از نظر من:

قاجاریه کم‌کم داشت علم و فن و تجربه‌ی اروپا را عاریت می‌گرفت.

پهلوی سرانجام به علم تحصیلداران ایرانی در آمریکا اعتماد کرد و رشد اقتصاد کشور را به آنان سپرده بود که بعد فهمید به توسعه‌ی سیاسی باوری نداشتند، فساد و رانت هم بار آوُردند.

جمهوری اسلامی ایران، شعار دانش‌بنیان را می‌دهد که تولید علم کند. پایش صد البته در حکومت‌داری شدیداً می‌لنگد چون «صنفی اسلامی» شد، نه «جمهوری».

نکته‌ی متنی: هر حکومتی در صدد اسلامیزه‌کردن بر آید، در شباهت رفتاری، به رفتار عمر دچار می‌شود! چون عمر خلیفه‌ی ۲، گستره‌ی حکومت و قدرت حکومت، برایش اصالت داشت و از عدل و آزادی، عاجز و گریزان بود، خشونت برای او، ملاک بقا بود.


برچسب‌ها: علم, ایران
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳ساعت ۱۱ ق.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

جناب آق سید سعید شفیعی دارابی سلام. از پی‌جویی آن دوست نسبت به این موضوع ممنون. اما پرسش مهمی مطرح کردی. جواب پژوهشی می‌خواهد. اما جواب در خور صحن، این است از سمت من:

۱. از سال ۱۳۵۳ تا ۱۴۰۳ ۵۰ سال زمان است.
.
۲. درین ۵۰ سال فن‌آوری علمی، نوآوری سیاسی و هنری و نیز تئورهای دینی زیادی وارد زمان و زمانه شده است.

۳. این پویندگی موجب یا اختلال یا ارتقا در فهم و عمل دینی می‌شود.

۴. هر چه به قدیم‌تر برویم چون نوآوری کمتر می‌شود، دینداری خلوص بیشتری پیدا می‌کند.

۵. پس زمانه و تجهیزات روی ایمان اثرگذار است.

۶. مثلاً شاه اگر الآن همچنان سر قدرت بود با تفکر مستبدی که داشت، گمان کنم با پیام‌رسان‌های جهان می‌شد و برای بستن آن پول خرج می‌کرد. چون شاه از آزادی و انتقاد از خود باک داشت و بیمناک سلطنتش بود.

۷. از من دین فعلاً در نهاد همه هست، اما مناسک و اعمال شریعت شکل دیگری یافت. من هیچ کس را بی‌دین نمی‌گویم، اما در اجرای روزانه‌ی شریعت ممکن است حرف نو پیدا کرده باشد و دینداری را به سبک فهم نو می‌پوید.

۸. من خودم اهل مناسک به روش سنت هستم. بدعت و نوآوری و من‌درآوُردی از سوی مذهبیون و سکولارییون را درست نمی‌دانم.

۹. دین در بخش عمده‌ی آن امور مخفی فردی است. نمی‌شود دست به قضاوت فرد زد.

۱۰. در نهاد انسان امروزی ایران خدا خیلی حضور دارد، اما همین خداگرا، در عمل به احکامی که فقیهان توصیه یا دستوریزه و یا ارائه و تفسیر کردند، خودمختاری پیشه کرده است.

من برداشت خودم را از جامعه و نیز امور دینی گفتم. درست یا نادرست به گردن خودم. ممنونم از گشودن این موضوع.


برچسب‌ها: دین, ایران, مسائل روز
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ساعت ۱۱ ق.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. چند سال پیش در کتاب «آن حکایت‌ها» گفت‌و‌گو و نقد هرموزکی یزدی با احسان نراقی ص ۲۷‌اش خوانده بودم که روزی آقای احسان نراقی در حیاط بند ۶ زندان اوین، خطاب به آقای اسدالله لاجوردی به شوخی و رابطه‌ی گرم، گفت:

«این انقلاب ثابت کرد که رژیم‌ها می‌آیند و می‌روند، اما زندان‌ها سرِ جای‌شان هستند.»

اسدالله لاجوردی جواب داد:

«اسلام زندان ندارد... منافقین باعث شدند این وضع به وجود بیاید.»

توضیح ۱ : نراقی و لاجوردی هر دو اینک در خاک آرمیدند؛ اولی درگذشت. دومی توسط جوخه‌ی ترور سازمان تروریستی رجوی، ترور شدُ شهید.

توضیح ۲ : مرحوم آیت ... سید محمود شاهرودی نیز وقتی قوه‌ی قضاییه را گرفت، گفته بود، زندان نه. یا دست‌کم کمتر زندان ببُرّن.

نتیجه‌ی جدی: ایران الآن را، زندانیان دارند اداره می‌کنند؛ همه‌ی قدیمی‌های این نظام، در زندان شاه بودند؛ یا در تبعید و نفیِ بلَد.

نتیجه‌ی کشکولی: کاری نکنند یک وقت، ایران آینده را همین زندانیان الآن در زندانِ نظام، اداره کنند! بگذرم. خاتمه دامنه


برچسب‌ها: ایران, دین
 |+| نوشته شده در  جمعه ۲ شهریور ۱۴۰۳ساعت ۷ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. ایران در حاکمیت سُلوکی هِلِنی‌مذهب شده بود؛ دست‌کم بخشی‌اش. نوعی مذهب است که به رب‌النوع پرستش می‌بُرْد. آئین «اربابِ انواع». میراثی از یونان‌زدگی. من عکاسی هِلِن خیابان فرهنگ ساری (از میدان شهدا به فرهنگ کمی قبل از قارن سمت چپ) را خیلی خیره می‌شدم؛ ظهور فیلم عکس داشت. گمان برم نام هِلِن برگرفته ازین فرهنگ بوده باشد؛ شاید. اللهِ علمٌ.

حاشیه بر متن: چرا من می‌نویسم اللهِ علمٌ؟ چون آیت الله شیخ جعفر سبحانی استدلال محکمی کرده بود که «اللهُ اعلمْ» صحیح نیست؛ چون علم همه دست خداست. منظور سبحانی دامت برکاته این است وقتی خدا را «اعلم: داناتر» می‌گوییم انگاری خودمان را در برابر خدا «دانا» تلقی می‌کنیم. پس اللهِ علمٌ درست است، نه «اللهُ اعلمْ». بگذرم. خاتمه دامنه


برچسب‌ها: ایران, جهان, دین, مردم
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ساعت ۹ ق.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا. آلبر ماله که کتاب «تاریخ ملل شرق» را نوشت برین نظر بود ایرانیان قومی متمدّن بودند و راستی و رعایت قوانین دو ویژگی مهم تمدن ایران شمرده می‌شد. ص ۴ کتاب خدمات ایرانیان به اسلام. عبدالرفیع حقیقت.


برچسب‌ها: ایران, اخلاق
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱ساعت ۳ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا.سلام. حکیم فردوسی در وصف محمود غزنوی پادشاه عصر خود، زبان به واژگانی می‌گشاید که از دیدِ بنده دست‌کم می‌خواهد سه پند و پیام کنار هم بنشانَد. یکی اِصالت سیاست که اگر نباشد کیان جامعه فرو می‌پاشد. دیگری رابطه‌ی گرم مردم با قدرت که اگر به سردی گراید زیانبار است. و سومی به شاه زیرکانه با قدرت زبان شعری، خط دهد باید چنین و جنان باشد تا حکومتش جان داشته باشد و بَر و آبرو کسب کند. من به یکی دو چند بیت اشاره می‌کنم از سر آغاز شاهنامه شاهنامه تا اقامه‌ی دلیل و علت نموده باشم:

جهاندار محمودشاه بزرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گرگ

یعنی سلطان محمود غزنوی چنان سیاست می‌ورزد (در واقع فردوسی دارد زیرکانه با به کار گیری ادبیات اِغراقی و مبالغه‌آمیز یاد می‌دهد که این گونه سیاست بورزد) تا حتی گرگ، دشمن خونی میش، کنار میش سرِ یک سرچشمه‌ی گوارا گَرد آید.


نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارَد گذشتن ز پیمان اوی

یعنی حال که محمود غزنوی چنین است پس کسی دوست ندارد از امر او سرپیچی کند و از پیمان با او بگذرد و عهد بشکند. به نظرم فردوسی درین فراز، هوشمندانه دارد رمز و راز حکومت و سیاست را تعلیم می‌دهد.

به تن ژنده‌پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رودِ نیل

یعنی محمود غزنوی چنان پادشاهی هست که در ظاهر جسمانی مانند یک فیل بزرگ و خشمگین و شجاع در برابر دشمن است، اما در قلب و روح انسانی به مثابه‌ی جبرئیل امین است با ملت خودش. بستر قدرتش عین ابرهای بهمن و خود بهمن است که اگر فرو ریزد همه را به درد سر می‌اندازد، ولی همین سلطان که به نظر فردوسی، شکوه و شوکت جمع کرد در دل و جان و عاطفه، با ملت سرزمینش مثل رود نیل مصر و سودان، گریان و مهربان و آرام است و از خروشان‌شدن ابا دارد.


برچسب‌ها: شعر, سیاست, مشاهیر, ایران
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ساعت ۵ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا. توضیح: دوستی متنی از کوروش گذاشت با این جملات: «به یادتان می‌آورم تا بدانید که زیباترین منش برای انسان محبت است، پــس مـحـبـت کـنـیـد چه به دوست و چه دشمن که محبت دوست را بزرگ کنـد و دشمن را نیـز دوست.» کوروش.

در پاسخ به او نوشتم: به نام خدا. سلام و عرض عصر به خیر. جناب... .‌ درین باره مقداری سخن دارم. در زیر خواهم نوشت؛ هر چند چکیده؛ عین ماستِ کیسه: گزینش سخن بزرگان و مشهوران، اقدام عقلانی و اخلاقی و حتی عاطفی‌یی می‌باشد که اثر خود را هم، معمولاً درجا، برجای می‌گذارد. درین نقل، حرف کوروش -پادشاه مشهور هخامنشی- سانسور صورت گرفته. گرچه حُب و محبت که شما بر روی آن به تأکید اکید و عمیق و البته وحید !! رفته‌اید، آنچنان در روابط انسانی عیار دارد که حتی مزد رسالت پیامبر رحمت و شفقت حضرت محمد مصطفی -ص- محبت و مَودّت به خاندان ایشان است که در ادبیات دینی ما به اهل بیت -علیهم السلام- تعیین شده است که شامل معرفت و ارادت و پیروی است. اما سانسور کجاست؟ آنجا که خودِ کوروش در طی نزدیک ۷۰ سال عمر خود، که تقریباً نیمی از آن را (یعنی از ۴۰ سالگی تا ۷۰ سالگی) پادشاه بوده است، بر روی زین اسبِ جنگ و شمشیربه‌دست نشسته و در ستیز و جنگ بوده است و از جمله پادشاهانی است که، کمتر از جنگ و کشت‌وکشتار و دفاع و مقاومت دست شسته است؛ همواره در جهان‌گشایی و کشورگشایی و مرزگذاری امپراتوری خود، و ایضاً برخی مواقع هم در جنگ با کسانی بوده که به عنوان ستمدیده ازو کمک طلبیده بودند، شرکت مستقیم و پیشرو داشته است بنابرین، کسانی که کوروش را درین جور جمله‌ها، خوش‌نما و تک‌بُعدی جانمایی و زرورق می‌کنند، اگرچه گزینش زیبایی است، اما تمام چهره و افکار و اندیشه‌ی او نیست و بلکه گرایی نادرست به مخاطب است. حتی خود او نیز سرانجام به دست تومیریس، آن هم نه در بستر صلح، که در حین جنگ و نبرد و مقاومت با اقوام دیگر کشته شد. پس، تأکید وحید روی ابعاد بزرگان کاری کامل نیست، اگرچه پسندیده و نشان حُسن نظر است. گمان کنم این مقدار بسنده کند و زیادتر ازین ننویسم.


برچسب‌ها: ایران, مشاهیر, چهره‌ها
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ساعت ۵ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 
  بالا