نگارش ابراهیم طالبی دامنه دارابی
وقتی ملتی مورد حقارت امیران و خُردهامیران خود قرار گیرد به کجا عقب مینشیند؟! آیزایا برلین میگوید بیشتر به سمت درون یعنی "زُهدورزی". مانند ملت آلمان در قرنهای ۱۷ و ۱۸ که نتوانستند دولت مرکزی تشکیل دهند، نقل است در آن دو قرن آلمان ۳۰۰ امیر و ۱۲۰۰ خُردهامیر به خود دید. آشوب ۳۰ساله، حس حقارت، نفرت از حاکم و محزون از ضعف ملی عوارضی بود که به عواید یک ملت منجر شد. حتی زهدورزی، ریشهی رومانتیسم اروپا شد و بیشتر، خود را در سبک ادبیات غمگین و مردمپسند، تجلّی (=نشان) داد.
در همان جنبش بود که مردم به دیدار هم نائل میآمدند؛ زیرا سران فکری این جنبش مدنی معتقد بودند تنها راه پیبردن به درون همدیگر، "دیدار و رابطه و حرفزدن" است، چراکه در حرف و دیدار، نظردوختن به چهرهی یکدیگر و تماشای پیجوتاب اندام و شنیدن صوت سخن، راه عبور به درون همدیگر است. مردم آلمان حقارت خود را با عقبنشستن به درون، اندوهزُدایی کردند. بگذرم.
اشاره: علاقمندان میتوانند به کتابی که خودم آن را خرداد ۱۳۹۸ مطالعه کردم، رجوع کنند: به ص ۶۹ تا ۷۹ کتاب "ریشههای رومانتیسم" اثر فیلسوف سیاسی روسی مهاجر به لندن "آیزایا برلین" (۱۹۰۹ - ۱۹۹۷) ترجمهی عبدالله کوثری در ۲۳۴ صفحه.
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. روز کتاب است. چهار بینش در مورد انسان را (البته بر اساس مطالعاتم از چندین کتاب) فشرده مینویسم:
بینش انسان مسیحی: گذشته، گذشته نیست، گهوارهی آینده است و وجود خدا را باید با بیداری درونی درک کرد و سه نور، حیات بشر را روشن میکند: نور اول طبیعت، نور دوم فیض الهی، نور سوم جلال آینده که باید در آینده روشن شود تا در دل هر انسان، کلید روشناییاش زده شود. سه اساسِ انسان: اصلاح حیات، پرداختن به عبادت، تعالیم از کلام خدا است.
بینش بشر مادی: حرکت تکاملی انسان را از تضاد (=دیالکتیک) میداند یعنی هر چیز در جدال با ضد آن، به رشد میرسد و کمال خاصی در طبیعت موجود نیست که جستجو شود، کمال را خودِ فرد باید برای خود بسازد و به آن شکل و جهت دهد. خلاصهی حرف مادیگرایی این است که حیات، تکاپویی برای تولید و ابزار تولید، بیش نیست. کشمکش کهنه با نو. شبیه سبزشدن علف و خشکشدنش و دوباره سبزشدن علف و نوج مجددش.
بینش فرد یهودی: به برتری نژاد خود از ناحیهی خون مادری دست گذاشت و باور به تسلط «فقه» بر تاروپود انسان و جامعه دارد با هزاران دستور فقهی. دین را فقاهتی میداند. در پی یعقوبیشدن است و دلیل میآورَد یعقوب ع فلسطین را به دوازده استان تقسیم کرد و میان اَسباط (=فرزندان) خود قسمت کرد و ایمان دارد که در یهود باید در شکافهای روی دیوار «نُدبه» در بیتالمقدس (=اورشلیم) کنار هیکل (=معبد) سلیمان ع با خدا از طریق کاغذ عریضه، استغاثه و طلب عفو و رحمت کرد.
بینش مؤمن اسلامی: حرکت انسان به کمال، طبیعتی مُزدوَج (یعنی مادی و معنوی) دارد (و از نوع دینامیکی است، نه میکانیکی) یعنی تضاد او بیرونی نیست، درونی است، میان روح و تن. پس؛ انسان باید «پرورش» پیدا کند، نه این که «ساخته» شود. عرفان و شرع و عقل انسان را هادی هستند. به قول مولوی:
میل جان در حکمت ست و در علوم
میل تن در باغ و راغ ست و کروم
میل جان اندر ترقّی و شرَف
میل تن در کسب و اسباب علَف
نکتهی نهایی: دین مردم و بینش دین، حاصل از دین است، نه خودِ دین. به قول امروزیها قرائت دینی است، نوعی معرفت دینی. پس ما با برداشتهای دین و ایدئولوژی بشری سر و کار داریم، خودِ دین مشخص نیست آیا دقیق شناخته شد یا نه. دین را فقط دینآوَر (یعنی خدای متعال) علم تام دارد. اللهُ علمٌ.
به نام خدا. نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. سلام. گاه یک دیدار، دیدِ آدم را زیروزبَر میکند. محمد بلخی (مولوی) پس از آشنایی با شمس تبریزی، حالی شبیه حالِ طور سینایی حضرت موسی علیه السلام پیدا کرده بود؛ و دیگر خود را در وجود لایزال خدای باریتعالی چنین مشاهده میکرد:
از مُردن به زیستناز غم به نشاطاز تیغه به شکوفهاز مغز به معنااز ظاهر به باطن""از عرَض به جوهر"از تیره به نوراز پاییزِ خزان به بهارِ شکوفهسازاناز ندانستن به دانستن اساساً.
پس از این دگرگونی موسویهی مولوی بود که میفهمیم چه گون آن تحول معرفتی و معنوی خود را در خطاب به شمس در "دیوان شمس" ساخت:
"فتنهگر است نامِ تو، پُرشِکَر است دامِ تو
باطرَب است جام تو، بانمک است نان تو"
نیز گفت:
"زاهد کشوری بُدم، صاحب منبری بُدم
کرد قضا دلِ مرا عاشق و کفزنانِ تو"
و سپس بود که وقتی این خلوت با شمس بَرو دست داد، دیگر بابِ آمدوشدِ عموم بسته شد. آمدوشدِهای اضافی تمام خلوت فکریِ فرد را درهم میریزد و نمیگذارد در تفرُّد خود، معنا، مادّه را سوار باشد. دامنه. رجوع شود به کتاب آشنایی با مولوی. نوشتهی محمود نامنی. تهران: انتشارات نامنی، ۱۳۸۷، چاپ اول، در صفحهی۷۶ .
به نام خدا. سلام
یکم : جان امام عصر عج
دوم : روح امام حسین ع
سوم : دَم حضرت عیسی مسیح ع
چهارم : رفعت حضرت ادریس ع
پنجم : ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص
شرحی اندک بر هر کدام: لازم است گفته آید این متن یک برداشت کاملا" شخصی بنده است که از فهم و دریافت خودم برآمده است. پس اگر قناسییی (=ناموزونی و کجی) در آن دیده شد اهل فن لابد از سر منفعت تذکر، تذکار خواهند داد:
۱. به نظرم جان امام عصر عج متوفّا نشده، تا باورمندان، حضور انتظاری داشته باشند و با امید راستین به ظهور، زندگی خود را در مدار دین نگه دارند. به عبارتی خدا سهمی از شأن لایزالی (=سرمدی و ابدی و دائمی) خود را موقتا" به جان امام مهدی موعود عج هم چشانیده تا مؤمنان دچار خلاء مذهبی نشوند. پیوندداشتن با امام زمان عج، به معنی قلمهزدن نهال هر مؤمن است به شجرهی جان آن امام غائب که خدا از سر حکمت، جان را ازو هنوز نسِتانده و برای بشریت امانت نهاده است. در ادبیات دینی، همه توصیه شدیم به انتظار و ظهور از روی عقیده توجه کنیم و نفسمان را با توسل به ذات مقدس آن امامِ دارای حیات موقتا" جاوید، تازهتر نماییم.
۲. روح امام حسین ع در جهان باقی گذاشته شد تا مؤمنان و هر انسان اهلِ الهیات و آزادگی، از او الهام برگیرد. آنچه توسط آقا سیدالشهداء ع در قیام عاشورا، هم تمرین و هم تدریس و هم تلقین شده حاوی تمام زوایای زندگی هر انسان است که بخواهد در ردیف شایستگان قرار گیرد. توسل به روح امام حسین ع به عنوان مقتدای برترِ ادغامِ اسلام نظری در اسلام عملی، یک امر معنوی و واقعی است. تا کنون هیچ انسانی در اندازهی امام حسین ع اسلام را در صحنهی عمل بروز نداده است. شاید علت اصلی این که آن امام شهید و سازندهی مکتب عاشورا را "مصباح و سفینه" نامیدهاند این باشد این دو صفت در ایشان مُنحصریت دارد و هیچ کسی دیگر، نمیتواند خود را به این دو صفت، متُصف و نامدار کند. فقط روح اباعبدالله ع است که سیفنه و مصباح است. از همین رو در منابع روایی درج است: "اِنهُ لَمَکتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرشِ اللَّهِ مِصبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة". یعنی: «در طرف راست عرش نوشته شده است حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.» و اوست که ثارالله نامیده شده یعنی ولیِّ دَم و خون او، فقط خداست و اختیار خونش را فقط خدا دارد. علامه طباطبایی توسل به امام حسین ع را یکی از ۲۵ ادبِ انسان معنوی میداند. یعنی انسان معنوی نمیشود مگر با رعایت دستکم ۲۵ ادب که یکی همین پناه به امام حسین ع بردن است و او را وسیلهی تقرّب به خدا نمودن. بگذرم.
۳ . دَم مسیحیایی حضرت عیسی بن مریم -علیهما السلام- یک پیامش شاید این باشد که بشر از هر چیزی که برایش محیّرالعقول (=حیرانی عقلی) شده است، تعجب نکند و فوری دست به انکار و ردّ نزند. رهبری معظم همین دیروز به اعضای مجلس خبرگان گفتند:
"از شُبهه هم نباید رنجید و همچنانکه مرحوم شهید مطهری خودش شُبهه و پاسخ آن را کشف میکرد، باید برای مواجهه با شبهه آماده شد."
منظورم از آوردن کُد سخن رهبری معظم درین متنم این است که، راه برای آدم این نیست دست به رد مسائل حیرتآور بزند، بهتر است آن را در فهرست شُبهههای پدید آمدهی خودش ثبت کند و سپس به روش علمی و منطقی و عقلی سراغ اهل فن روَد و آن را حل کند، نه خود و عقیدهی خود را منحل سازد که به معنای عقیمسازی عقیده و عقل خود است. دنیای مسیحیت این پیامبر بزرگِ مبشّر حضرت احمد ص را بد فهمیده است. مسیح ع اساسا" برای از بین بردنِ کژیهای برآمده در دین تحریفشدهی حضرت موسی ع توسط مدعیان پیروِ او، برانگیخته شد و اصلاحات اساسی او برای انسانسازی، سرانجام جدی گرفته نشد و او را بیرحمانه پس از سه و اندی سال نبوت در سن کمتر از سی سال، به صلیب کشاندند، ولی دستِ قادر خدا این «عبدالله و کلمه» (به تعبیر قرآن) را به آسمان برد. دَم مسیح به نگاه من در جهان معنویت، جریان دارد و قادر و قابل آن کسی است که ازین دَم مقدس و جاوید عیسوی ع در خود بدَمد.
۴. حضرت ادریس ع چون اولین بنیانگذار درس و تدریس است و به همین علت آن پیامبر خدا را «ادریس» (=درسدهنده) نامیدهاند. او هم به روایت قرآن به آسمان رفعت داده شد و نمُرد. یک پیامبر خیاط بود و در "مسجد سهله"ی کوفه خانه داشت. زائرین کربلا و نجف، در کوفه که حضور یافتد در مقام ایشان دقالباب میکنند، نماز هم میگزارند. توفیق این زیارت نصیب بنده هم شد. علامه طباطبایی معتقد است مسائل فوق طبیعی و مُمتنعات (=چیزی محال و غیرممکن) ناگهان به اسباب غیبی برای حضرت ادریس حلّ میشد. من معتقدم باید ازین مقام معنوی ادریسیه، درسهای دائمی معنوی آموخت.
۵. اما ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص نه یک اتقاق، که یک مکتب جاری و به عبارت جهانی نه یک پروژه (=طرح موقت و گذرا) که یک پروسه (=روندی رشدیابنده و دائم) است که حاکی از اکمال دین و اتمام نعمت میباشد. ما ازینکه در عصر پسِ از ختم نبوت زاده شدیم باید بسیار شکرگزار باشیم که دیگر ظهور پیامبر بعدی نداریم که سر در گم باشیم و باز دنیال چیزهای جدید بگردیم و وعده و وعید از پیامبر نو، جستوجو کنیم. حضرت محمد ص حاصلجمعِ همهی آوردههای آسمانی است و دستاوردهای عظمیش، عصارهی تمام آموزههای آمدهبهزمین از سوی همهی انبیای الهی میباشد. هرگز نباید مقام بیمانند پیامبر اکرم ص با هیچ کسی مقایسه شود. او یکجا طعم تلخ تمام رنج و مصائب سایر پیامبران ع را چشیده و خم به ابرو نیاورده و فرهنگ حیات جاوید را به دست وصی خود حضرت امام علی ع سپرده تا جریان نبوت توسط امامت شکل راهبَری و میدانی و عملیاتی به خود گیرد و صرفا" مکتب نظری و پای ورقه باقی نماند و زندگی انسان در چرخهی نظر و عمل پیموده شود که اساس آن بر پایهی مکارم اخلاق و اهتمام به امور مردم و مسلمین (=انسانهایی که با خدا در سلم و سلامتاند) است. حضرت ستودهی استوار ص، پیامبر همهی پیامبران است و تمام آداب دینی و انسانی در تفکر و سیرهی ایشان جمع و منسجم. ازین پیامبر خاتم ص، دائم باید ادب آموخت؛ ادب و اخلاقِ هر رفتار و کاری را. از زندگی شخصی تا زندگانی عمومی و سیاسی و اجتماعی. | ۵ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.
دربارهی مرحوم مامقانی نقل میکنند: ایشان مراسم عزاداری در منزل داشت. وقتی منبریها از ایشان تعریف میکردند، آقا عبا بر سر میکشید. یکی از دوستان از ایشان پرسید زمانی که ما از شما تعریف میکنیم چرا عبا بر سرتان میکشید؟ فرمود:
از علمای شهر نجف اشرف
در دوران کودکی خیلی ما فقیر بودیم. مامقان زمستانهای سردی داشت. چند روز صبح که میخواستم برم مدرسه از مادرم با گریه یک کلاه خواستم. مادرم من را برد انباری و گشت یک کلاه خیلی کهنه و پاره پیدا کرد. از روی خجالت، نزدیک مدرسه کلاه بر میداشتم. من این کلاه را دارم. وقتی شما از من تعریف میکنید من عبا را بر سرم میکشم و کلاه را از جیبم در میآورم و به خود میگویم این تویی تعریف اینها را باور نکن. منبع: کتاب داستانهای عارفانه
به نام خدا. در آیهی ۱۰۵ سورهی مائده (سفرهی آسمانی) خدای رحمان برای مومنانش راهبردی (استراتژی) مهم تعبیه می کند که اگر به آن عمل شو دبسیاری ازبی قراری های آدمی منتفی می شود : یا ایهاالذین امنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید، مراقب خودتان باشید. هر گاه شما هدایت یافته باشید، کسانی که گمراه شده اند به شما زیانی نمی رسانند.
طبق این راهبرد الهی مؤمنان کاری تمام شدنی ندارند. این مراقبت هم شیوههایی دارد و هم آثار و برکاتی. تاکیدم در این نوشته این است که بدانیم پس از ایمان آوردن، کار مومنان در آئین اسلام مراقبت و مواظبت و حفاظت از خود است.
چگونه است سازمانهای جاسوسی، دست به حفاظت از اطلاعات و امکانات حوزه مربوط می زنند، آدمی نیز مأمور حراست از ارزشهای وجودی خود است که خود بیش و پیش از هر کس از آن با خبر است. این مراقبت آدمی هم جسمانی است و هم روحانی و معنوی. که آسیبها را از او دور می سازد. به قول مرحوم علامه طباطبایی، ۲۵ ادب لازم است تا انسان معنوی شویم.
اولین حکمت در نهج البلاغه از میان ۴۸۰ حکمت یا کلمات قصار (کوتاه) انسان را به اوج تفکر و فطانت(یعنی زیرکی دانایی هوشیاری) می رساند. دقت کنید علی (ع) می فرماید : در روزگاران آشوب و فتنه، چونان شتر دو ساله! باش ،که نه پشتی و نیرویی دارد که سواری دهد! و نه پستانی دارد تا او را بدوشند.
این رهنمود علی (ع) در راستای همان راهبردی ست که خدای رحمان در آیه بالا پیش روی مومنان گذاشته است. این حکمت مولا علی (ع) نیازی به تفسیر ندارد. فقط گفته باشم که ای اهل خرد و دین ورزی، بدان که علی از توخ واسته است فردی فَطّان باشی تا نه سوارت شوند. نه دوشیده شوی. همین. باری، برای عاقل یک اشاره کافی ست. همان طوری که کنایه از تصریح، روشن تر و رساتر است.