یادداشت دامنه داراب‌کلا
 
 
راهی به دانش و ارزش : ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

دکتر واین دایر در کتاب «زندگی در پرتو عرفان» ترجمه‌ی سید مهدی جعفریان معتقد است هر چه زودتر این اصل را دریابیم:

«از سعی در تملکِ افرادْ دست برداریم»

من منظور او درین اصل را این جور می‌فهمم که انسانْ انسان دیگر را به بردگی نکشاند و خود نسبت به دیگری، رَب‌ّوارگی پیشه نکند که بخواهد بر مردم، خدایی و پادشاهی کند. درد اصلی بشریت همین است که از سوی یک انسان از جنس خود، مورد سلطه‌گری واقع شود. هدف و غایت دین از سوی پیامبران این بود که انسان را به زیر سایه‌ی فقط خدای آفرینش ببرند تا حرف خدا را در زمین، میان خود و سایرین پیاده کنند.


برچسب‌ها: عرفان
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ساعت ۸ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

با کمی دخل و تصرف در تنظیم متن توسط دامنه: حکیم ملاصدرا گویا با دو دامادش ملا محسن فیض کاشانى و عبدالرزاق لاهیج در کاشان از کوچه‌ای رد مى‏‌شدند، دیدند دخترى گلیمى روى پشت بام آورده تکانش مى‌‏دهد؛ پسرى که عاشقش بوده از پائین نگاه مى‏‌کرده به او گفته: «مى‌‏دانم نیامدى قالى تکان دهى آمدى خودت را نشان دهى! نقل است ملاصدرا «کنار کوچه آن قدر گریه کرد که حالش به هم خورد». گفتند آقا مگر چى شده؟ گفت از حرف این پسر به این معنی نائل شدم که خداى متعال هم با خلق این عالَم، آمده خودش را نشان دهد اما کسی در پی دیدنش نیست!


برچسب‌ها: دین, عرفان, داستان, چهره ها
 |+| نوشته شده در  جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ساعت ۷ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

بیآموزیم

به قلم دامنه : بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. سال ۱۳۵۱ مرحوم علامه حسن حسن‌زاده آملی در نامه‌ی ۱۵ خود نوشته بود:

«قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند.»

ر.ک: «نامه‌ها بر نامه‌ها» اثر حسن حسن‌زاده آملی، (ص ۷۷)

خود آن عالِم ذوالفنون در زندگی سراسر علمی- دینی به این سه، پیوند داد و از آن خود را جدا نساخت. اساساً اُنس با این سه، آدم را به دنیای قُدسی پَر می‌دهد. وگرنه به قول خودِ علامه حسن‌زاده «چو بهایُم به چَرا آمده است.» محرم استُ نزدیک رسیدن به روز نُهمُ دهُم؛ به قطعْ یقینْ ناپرهیزگاری کارِ مردم معاصر عاشورا را خراب کرد و علمی‌ترش همین است که حکومتِ بدِ وقت، برهان، قرآن، عرفان را از هم فاصله داد. و هر چه امام حسین ع و سپس حضرت بانو عقیله‌ی بنی‌هاشم زینب س پند دادند افاقه نکرد. اوضاع همان مانْد که کشیک کشیدند هر که را که با امام و امامت است، بزنند. می‌گویند علتُ العلل پنهان‌شدن امام مهدی -علیه‌السلام- از دیده‌ی مردم، همین بوده است که زده نشود. من تعبیرم این است: پنهان است آن حضرت تا آن ذخیره‌ی «لطفِ» هستی (خدای خالق)، در هستی (دنیای مخلوقات)، هست باشد. این روزها عاشورا باید روز کشیک‌کشیدن نفْس برای طهارتِ نُفوس باشد تا اگر انفجار دوم ظهور رخ داد، بتوان پای در پایه‌های تفکر نوِ مهدی موعود گذاشت. دنیا، اقامت است، تمرین برا ارتحال قیامت.


برچسب‌ها: قرآن, عرفان, دین
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۳ساعت ۹ ق.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا. سلام

یکم : جان امام عصر عج

دوم : روح امام حسین ع

سوم : دَم حضرت عیسی مسیح ع

چهارم : رفعت حضرت ادریس ع

پنجم : ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص

شرحی اندک بر هر کدام: لازم است گفته آید این متن یک برداشت کاملا" شخصی بنده است که از فهم و دریافت خودم برآمده است. پس اگر قناسی‌یی (=ناموزونی و کجی) در آن دیده شد اهل فن لابد از سر منفعت تذکر، تذکار خواهند داد:

۱. به نظرم جان امام عصر عج متوفّا نشده، تا باورمندان، حضور انتظاری داشته باشند و با امید راستین به ظهور، زندگی خود را در مدار دین نگه دارند. به عبارتی خدا سهمی از شأن لایزالی (=سرمدی و ابدی و دائمی) خود را موقتا" به جان امام مهدی موعود عج هم چشانیده تا مؤمنان دچار خلاء مذهبی نشوند. پیوندداشتن با امام زمان عج، به معنی قلمه‌زدن نهال هر مؤمن است به شجره‌ی جان آن امام غائب که خدا از سر حکمت، جان را ازو هنوز نسِتانده و برای بشریت امانت نهاده است. در ادبیات دینی، همه توصیه شدیم به انتظار و ظهور از روی عقیده توجه کنیم و نفس‌مان را با توسل به ذات مقدس آن امامِ دارای حیات موقتا" جاوید، تازه‌تر نماییم.

۲. روح امام حسین ع در جهان باقی گذاشته شد تا مؤمنان و هر انسان اهلِ الهیات و آزادگی، از او الهام برگیرد. آنچه توسط آقا سیدالشهداء ع در قیام عاشورا، هم تمرین و هم تدریس و هم تلقین شده حاوی تمام زوایای زندگی هر انسان است که بخواهد در ردیف شایستگان قرار گیرد. توسل به روح امام حسین ع به عنوان مقتدای برترِ ادغامِ اسلام نظری در اسلام عملی، یک امر معنوی و واقعی است. تا کنون هیچ انسانی در اندازه‌ی امام حسین ع اسلام را در صحنه‌ی عمل بروز نداده است. شاید علت اصلی این که آن امام شهید و سازنده‌ی مکتب عاشورا را "مصباح و سفینه" نامیده‌اند این باشد این دو صفت در ایشان مُنحصریت دارد و هیچ کسی دیگر، نمی‌تواند خود را به این دو صفت، متُصف و نامدار کند. فقط روح اباعبدالله ع است که سیفنه و مصباح است. از همین رو در منابع روایی درج است: "اِنهُ لَمَکتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرشِ اللَّهِ مِصبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة". یعنی: «در طرف راست عرش نوشته شده است حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.» و اوست که ثارالله نامیده شده یعنی ولیِّ دَم و خون او، فقط خداست و اختیار خونش را فقط خدا دارد. علامه طباطبایی توسل به امام حسین ع را یکی از ۲۵ ادبِ انسان معنوی می‌داند. یعنی انسان معنوی نمی‌شود مگر با رعایت دست‌کم ۲۵ ادب که یکی همین پناه به امام حسین ع بردن است و او را وسیله‌ی تقرّب به خدا نمودن. بگذرم.

۳ . دَم مسیحیایی حضرت عیسی بن مریم -علیهما السلام- یک پیامش شاید این باشد که بشر از هر چیزی که برایش محیّرالعقول (=حیرانی عقلی) شده است، تعجب نکند و فوری دست به انکار و ردّ نزند. رهبری معظم همین دیروز به اعضای مجلس خبرگان گفتند:

"از شُبهه هم نباید رنجید و همچنانکه مرحوم شهید مطهری خودش شُبهه و پاسخ آن را کشف می‌کرد، باید برای مواجهه با شبهه آماده شد."

منظورم از آوردن کُد سخن رهبری معظم درین متنم این است که، راه برای آدم این نیست دست به رد مسائل حیرت‌آور بزند، بهتر است آن را در فهرست شُبهه‌های پدید آمده‌ی خودش ثبت کند و سپس به روش علمی و منطقی و عقلی سراغ اهل فن روَد و آن را حل کند، نه خود و عقیده‌ی خود را منحل سازد که به معنای عقیم‌سازی عقیده و عقل خود است. دنیای مسیحیت این پیامبر بزرگِ مبشّر حضرت احمد ص را بد فهمیده است. مسیح ع اساسا" برای از بین بردنِ کژی‌های برآمده در دین تحریف‌شده‌ی حضرت موسی ع توسط مدعیان پیروِ او، برانگیخته شد و اصلاحات اساسی او برای انسان‌سازی، سرانجام جدی گرفته نشد و او را بی‌رحمانه پس از سه و اندی سال نبوت در سن کمتر از سی سال، به صلیب کشاندند، ولی دستِ قادر خدا این «عبدالله و کلمه» (به تعبیر قرآن) را به آسمان برد. دَم مسیح به نگاه من در جهان معنویت، جریان دارد و قادر و قابل آن کسی است که ازین دَم مقدس و جاوید عیسوی ع در خود بدَمد.

۴. حضرت ادریس ع چون اولین بنیانگذار درس و تدریس است و به همین علت آن پیامبر خدا را «ادریس» (=درس‌دهنده) نامیده‌اند. او هم به روایت قرآن به آسمان رفعت داده شد و نمُرد. یک پیامبر خیاط بود و در "مسجد سهله"ی کوفه خانه داشت. زائرین کربلا و نجف، در کوفه که حضور یافتد در مقام ایشان دق‌الباب می‌کنند، نماز هم می‌گزارند. توفیق این زیارت نصیب بنده هم شد. علامه طباطبایی معتقد است مسائل فوق طبیعی و مُمتنعات (=چیزی محال و غیرممکن) ناگهان به اسباب غیبی برای حضرت ادریس حلّ می‌شد. من معتقدم باید ازین مقام معنوی ادریسیه، درس‌های دائمی معنوی آموخت.

۵. اما ختم نبوت حضرت محمد مصطفی ص نه یک اتقاق، که یک مکتب جاری و به عبارت جهانی نه یک پروژه (=طرح موقت و گذرا) که یک پروسه (=روندی رشدیابنده و دائم) است که حاکی از اکمال دین و اتمام نعمت می‌باشد. ما ازینکه در عصر پسِ از ختم نبوت زاده شدیم باید بسیار شکرگزار باشیم که دیگر ظهور پیامبر بعدی نداریم که سر در گم باشیم و باز دنیال چیزهای جدید بگردیم و وعده و وعید از پیامبر نو، جست‌وجو کنیم. حضرت محمد ص حاصل‌جمعِ همه‌ی آورده‌های آسمانی است و دستاوردهای عظمیش، عصاره‌ی تمام آموزه‌های آمده‌به‌زمین از سوی همه‌ی انبیای الهی می‌باشد. هرگز نباید مقام بی‌مانند پیامبر اکرم ص با هیچ کسی مقایسه شود. او یکجا طعم تلخ تمام رنج و مصائب سایر پیامبران ع را چشیده و خم به ابرو نیاورده و فرهنگ حیات جاوید را به دست وصی خود حضرت امام علی ع سپرده تا جریان نبوت توسط امامت شکل راهبَری و میدانی و عملیاتی به خود گیرد و صرفا" مکتب نظری و پای ورقه باقی نماند و زندگی انسان در چرخه‌ی نظر و عمل پیموده شود که اساس آن بر پایه‌ی مکارم اخلاق و اهتمام به امور مردم و مسلمین (=انسان‌هایی که با خدا در سلم و سلامت‌اند) است. حضرت ستوده‌ی استوار ص، پیامبر همه‌ی پیامبران است و تمام آداب دینی و انسانی در تفکر و سیره‌ی ایشان جمع و منسجم. ازین پیامبر خاتم ص، دائم باید ادب آموخت؛ ادب و اخلاقِ هر رفتار و کاری را. از زندگی شخصی تا زندگانی عمومی و سیاسی و اجتماعی. | ۵ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.


برچسب‌ها: دین, پیامبران, معنویت, عرفان
 |+| نوشته شده در  جمعه ۵ اسفند ۱۴۰۱ساعت ۵ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی

گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری

گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

و...

(منبع)

نکاتی بر غزل شماره‌ی ۹۲۱ خواجوی کرمانی. بر خواجوی کرمانی، آن عارف واله و رأس سلسله‌ی صوفیه‌ی مرشدیه، همین بس که حافظ او را الگوی خود می‌دانسته و غزل‌های عرفانی او را دنباله و غنا بخشیده. خواجو درین غزل، گفت‌وشنود صمیمی خدا و بنده‌ی خدا را به‌زیبایی طرح کرده و بر زهدفروشی و ریاکاری دست رد زده است. از نکته‌هایی محوری این غرل به نظر من این است که انسان فقط و فقط در پرورشگاه پروردگار رشید می‌شود. و طبق این مصرع خواجو: «گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری»، هم می‌بایست بداند که در سر چه می‌پرورانَد و هم از سر چه می‌داند تا از خدا بی‌خبر بودن! خود را برهانَد.


برچسب‌ها: شعر, عرفان
 |+| نوشته شده در  دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ساعت ۹ ق.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 
  بالا