یادداشت دامنه داراب‌کلا
 
 
راهی به دانش و ارزش : ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 

به نام خدا. نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی. سلام. گاه یک دیدار، دیدِ آدم را زیروزبَر می‌کند. محمد بلخی (مولوی) پس از آشنایی با شمس تبریزی، حالی شبیه حالِ طور سینایی حضرت موسی علیه السلام پیدا کرده بود؛ و دیگر خود را در وجود لایزال خدای باری‌تعالی چنین مشاهده می‌کرد:

از مُردن به زیستناز غم به نشاطاز تیغه به شکوفهاز مغز به معنااز ظاهر به باطن""از عرَض به جوهر"از تیره به نوراز پاییزِ خزان به بهارِ شکوفه‌سازاناز ندانستن به دانستن اساساً.

پس از این دگرگونی موسویه‌ی مولوی بود که می‌فهمیم چه گون آن تحول معرفتی و معنوی خود را در خطاب به شمس در "دیوان شمس" ساخت:

"فتنه‌گر است نامِ تو، پُرشِکَر است دامِ تو

باطرَب است جام تو، بانمک است نان تو"

نیز گفت:

"زاهد کشوری بُدم، صاحب منبری بُدم

کرد قضا دلِ مرا عاشق و کف‌زنانِ تو"

و سپس بود که وقتی این خلوت با شمس بَرو دست داد، دیگر بابِ آمدوشدِ عموم بسته شد. آمدوشدِهای اضافی تمام خلوت فکریِ فرد را درهم می‌ریزد و نمی‌گذارد در تفرُّد خود، معنا، مادّه را سوار باشد. دامنه. رجوع شود به کتاب آشنایی با مولوی. نوشته‌ی محمود نامنی. تهران: انتشارات نامنی، ۱۳۸۷، چاپ اول، در صفحه‌ی۷۶ .


برچسب‌ها: شعر, مشاهیر, معنویت, اخلاق
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ساعت ۱ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا. سلام. در عصر جاهلیت، بودند دسته‌ای عرب که می‌گفتند بهشتی که در آن جنگ و غارت نباشد! چه فایده‌ای دارد. اساسا" سرگرمی‌ترین کار برای عده‌ای ازین تیره، صحبت‌کردن روزمرّه درباره‌ی دیگران بود. همان عیب عمومی "غیبت" که در اخلاق و قرآن (حجرات / دوازده) از آن نهی و حتی خوردن گوشت همنوع (لَحمَ اَخیهِ مَیتاً) تعبیر گردیده است. آن تبار حتی بُت را هم در حجاز گول می‌زدند. مثلا" در کتاب "مِسیا" (سرگذشت حضرت بلال حبشی سلام الله علیه) اثر آقای مصطفی موسوی خوانده بودم که حضرت ابوطالب س می‌گفت در واقع سران مشرکانِ مکه، امر و نهی خود را از زبان بُت‌ها بر قوم حجاز تحمیل می‌کردند، به همین خاطر از نابودی بُتان در هراس افتادند.

خواستم بگویم ممکن است هر بار جریان جاهلی به دوره‌های بعدی هم دور زنَد و بُت (هیکل، شبَح، وثن، الهه)ی نوینی ساخته شود. باید مراقب بود عظمت و رحمت رَبّ را در هیچ بُت نکاست. مثلا" فکر می‌کنیم چند جمله از حضرت مسیح ع و حضرت محمد ص در بین جهانیان (با بیشترین گروِش به این دو دین) گردش دارد! اما در میان مردم انگلسیی‌زبان جهان، بیش از ۴۵۰ جمله از ویلیام شکسپیر (۱۶۱۶ - ۱۵۶۴) راه یافته است و نزدیک ۲۰۰۰ هزار عبارت (بلی، درست خوانده‌اید؛ دو هزار عبارت) و شعرِ وی را غالبا" در سخنانشان می‌آورند. این رقم را از روی هوا نگفتم، از سرِ سند نوشتم؛ از «کاغذ زر» کتابی مهم از دکتر غلامحسین یوسفی (۱۳۶۹ - ۱۳۰۶) که ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ خواندمش. | ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | دامنه.


برچسب‌ها: جهان, جامعه, دین, مشاهیر
 |+| نوشته شده در  جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت ۷ ق.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

درباره‌ی مرحوم مامقانی نقل می‌کنند: ایشان مراسم عزاداری در منزل داشت. وقتی منبری‌ها از ایشان تعریف می‌کردند، آقا عبا بر سر می‌کشید. یکی از دوستان از ایشان پرسید زمانی که ما از شما تعریف می‌کنیم چرا عبا بر سرتان می‌کشید؟ فرمود:

شیخ عبدالله مامقانى

از علمای شهر نجف اشرف

در دوران کودکی خیلی ما فقیر بودیم. مامقان زمستان‌های سردی داشت. چند روز صبح که می‌خواستم برم مدرسه از مادرم با گریه یک کلاه خواستم. مادرم من را برد انباری و گشت یک کلاه خیلی کهنه و پاره پیدا کرد. از روی خجالت، نزدیک مدرسه کلاه بر می‌داشتم. من این کلاه را دارم. وقتی شما از من تعریف می‌کنید من عبا را بر سرم می‌کشم و کلاه را از جیبم در می‌آورم و به خود می‌گویم این تویی تعریف این‌ها را باور نکن. منبع: کتاب داستانهای عارفانه


برچسب‌ها: علما, اخلاق, معنویت, مشاهیر
 |+| نوشته شده در  سه شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱ساعت ۱ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا.سلام. حکیم فردوسی در وصف محمود غزنوی پادشاه عصر خود، زبان به واژگانی می‌گشاید که از دیدِ بنده دست‌کم می‌خواهد سه پند و پیام کنار هم بنشانَد. یکی اِصالت سیاست که اگر نباشد کیان جامعه فرو می‌پاشد. دیگری رابطه‌ی گرم مردم با قدرت که اگر به سردی گراید زیانبار است. و سومی به شاه زیرکانه با قدرت زبان شعری، خط دهد باید چنین و جنان باشد تا حکومتش جان داشته باشد و بَر و آبرو کسب کند. من به یکی دو چند بیت اشاره می‌کنم از سر آغاز شاهنامه شاهنامه تا اقامه‌ی دلیل و علت نموده باشم:

جهاندار محمودشاه بزرگ
به آبشخور آرَد همی میش و گرگ

یعنی سلطان محمود غزنوی چنان سیاست می‌ورزد (در واقع فردوسی دارد زیرکانه با به کار گیری ادبیات اِغراقی و مبالغه‌آمیز یاد می‌دهد که این گونه سیاست بورزد) تا حتی گرگ، دشمن خونی میش، کنار میش سرِ یک سرچشمه‌ی گوارا گَرد آید.


نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارَد گذشتن ز پیمان اوی

یعنی حال که محمود غزنوی چنین است پس کسی دوست ندارد از امر او سرپیچی کند و از پیمان با او بگذرد و عهد بشکند. به نظرم فردوسی درین فراز، هوشمندانه دارد رمز و راز حکومت و سیاست را تعلیم می‌دهد.

به تن ژنده‌پیل و به جان جبرئیل
به کف ابر بهمن به دل رودِ نیل

یعنی محمود غزنوی چنان پادشاهی هست که در ظاهر جسمانی مانند یک فیل بزرگ و خشمگین و شجاع در برابر دشمن است، اما در قلب و روح انسانی به مثابه‌ی جبرئیل امین است با ملت خودش. بستر قدرتش عین ابرهای بهمن و خود بهمن است که اگر فرو ریزد همه را به درد سر می‌اندازد، ولی همین سلطان که به نظر فردوسی، شکوه و شوکت جمع کرد در دل و جان و عاطفه، با ملت سرزمینش مثل رود نیل مصر و سودان، گریان و مهربان و آرام است و از خروشان‌شدن ابا دارد.


برچسب‌ها: شعر, سیاست, مشاهیر, ایران
 |+| نوشته شده در  شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱ساعت ۵ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 

به نام خدا. توضیح: دوستی متنی از کوروش گذاشت با این جملات: «به یادتان می‌آورم تا بدانید که زیباترین منش برای انسان محبت است، پــس مـحـبـت کـنـیـد چه به دوست و چه دشمن که محبت دوست را بزرگ کنـد و دشمن را نیـز دوست.» کوروش.

در پاسخ به او نوشتم: به نام خدا. سلام و عرض عصر به خیر. جناب... .‌ درین باره مقداری سخن دارم. در زیر خواهم نوشت؛ هر چند چکیده؛ عین ماستِ کیسه: گزینش سخن بزرگان و مشهوران، اقدام عقلانی و اخلاقی و حتی عاطفی‌یی می‌باشد که اثر خود را هم، معمولاً درجا، برجای می‌گذارد. درین نقل، حرف کوروش -پادشاه مشهور هخامنشی- سانسور صورت گرفته. گرچه حُب و محبت که شما بر روی آن به تأکید اکید و عمیق و البته وحید !! رفته‌اید، آنچنان در روابط انسانی عیار دارد که حتی مزد رسالت پیامبر رحمت و شفقت حضرت محمد مصطفی -ص- محبت و مَودّت به خاندان ایشان است که در ادبیات دینی ما به اهل بیت -علیهم السلام- تعیین شده است که شامل معرفت و ارادت و پیروی است. اما سانسور کجاست؟ آنجا که خودِ کوروش در طی نزدیک ۷۰ سال عمر خود، که تقریباً نیمی از آن را (یعنی از ۴۰ سالگی تا ۷۰ سالگی) پادشاه بوده است، بر روی زین اسبِ جنگ و شمشیربه‌دست نشسته و در ستیز و جنگ بوده است و از جمله پادشاهانی است که، کمتر از جنگ و کشت‌وکشتار و دفاع و مقاومت دست شسته است؛ همواره در جهان‌گشایی و کشورگشایی و مرزگذاری امپراتوری خود، و ایضاً برخی مواقع هم در جنگ با کسانی بوده که به عنوان ستمدیده ازو کمک طلبیده بودند، شرکت مستقیم و پیشرو داشته است بنابرین، کسانی که کوروش را درین جور جمله‌ها، خوش‌نما و تک‌بُعدی جانمایی و زرورق می‌کنند، اگرچه گزینش زیبایی است، اما تمام چهره و افکار و اندیشه‌ی او نیست و بلکه گرایی نادرست به مخاطب است. حتی خود او نیز سرانجام به دست تومیریس، آن هم نه در بستر صلح، که در حین جنگ و نبرد و مقاومت با اقوام دیگر کشته شد. پس، تأکید وحید روی ابعاد بزرگان کاری کامل نیست، اگرچه پسندیده و نشان حُسن نظر است. گمان کنم این مقدار بسنده کند و زیادتر ازین ننویسم.


برچسب‌ها: ایران, مشاهیر, چهره‌ها
 |+| نوشته شده در  یکشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ساعت ۵ ب.ظ  توسط ابراهیم طالبی دارابی  | 
  بالا